پایگاه اطلاع رسانی:

خلاصه مطلب:
بسم الله الرحمن الرحیم تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات آیت الله سید محمد مهدی میرباقری جلسه 22 دو شنبه 15 / 08 / 1402 بررسی روایات بَابُ اَلْحُقُوقِ فِي اَلْمَالِ سِوَى اَلزَّكَاةِ وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهَا ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بحث در مورد حکم حق معلوم بود. روایت اول از باب بَابُ اَلْحُقُوقِ فِي اَلْمَالِ سِوَى اَلزَّكَاةِ وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهَا تقدیم شد. ادامه روایات این باب را در این جلسه تقدیم خواهیم کرد. روایت دوم: صحیحه سماعه بن مهران وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ بْنِ مِهْرَانَ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ قَالَ فِي حَدِيثٍ‌: وَ لَكِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ اَلْأَغْنِيَاءِ حُقُوقاً غَيْرَ اَلزَّكَاةِ فَقَالَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسّائِلِ‌ حضرت می فرماید: خدای متعال غیر از زکات حقوق دیگری را در اموال اغنیاء فرض فرموده و سپس آیات سوره مبارکه معارج مطرح شده است. سیاق آیات سوره معارج از آیه 19 تا 25 باید مورد بررسی قرار گیرد. إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً انسان حریص و کم طاقت آفریده شده است. إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاًهنگامی که بدی به او رسید بی تابی می کند وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً و هنگامی که خیر به او رسد بخل می ورزد. إِلاَّ الْمُصَلِّينَ یک گروه از انسان ها این صفت های بد را ندارند. آنها مصلین هستند. در روایات برای مصلین معنای تاویلی بیان شده است. در لغت مصلین به کسانی گفته می شود که در میدان مسابقه پشت سر نفر اول هستند و به شیعیانی که پشت سر امام حرکت می کنند مصلین گفته شده است. سپس چند خصوصیت برای مصلین ذکر شده است. الَّذينَ هُمْ عَلى‏ صَلاتِهِمْ دائِمُونَ از روایات استفاده می شود که این آیه مربوط به نوافل است. به قرینه این آیه فهمیده می شود که آیه بعد هم در مورد انفاق مستحبی است. وَ الَّذينَ في‏ أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ یعنی دو نوع انفاق وجود دارد. انفاق واجب که زکات است و انفاق مستحب که حق معلوم می باشد. مصلین کسانی هستند که اهل نوافل هستند و علاوه بر حقوق مالی واجب، خودشان حق معلومی را در مالشان قرار می دهند. به هر حال از ظاهر این آیات استفاده وجوب نمی شود. در ادامه روایت حضرت می فرماید: فَالْحَقُّ اَلْمَعْلُومُ غَيْرُ اَلزَّكَاةِ وَ هُوَ شَيْ‌ءٌ يَفْرِضُهُ اَلرَّجُلُ عَلَى نَفْسِهِ فِي مَالِهِ يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يَفْرِضَهُ عَلَى قَدْرِ طَاقَتِهِ وَ سَعَةِ مَالِهِ فَيُؤَدِّي اَلَّذِي فَرَضَ عَلَى نَفْسِهِ إِنْ شَاءَ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَ إِنْ شَاءَ فِي كُلِّ جُمْعَةٍ‌، وَ إِنْ شَاءَ فِي كُلِّ شَهْرٍ حق معلوم غیر از زکات است. حقی است که انسان خودش در مالش قرار می دهد. این جمله، ما قبل را تفسیر می کند. بر او واجب است که به مقدار توانایی مالی که دارد این حق را در مالش قرار دهد. در مورد این عبارت گفته شده از لفظ یجب و یفرض وجوب فهمیده نمی شود. اولا به نظر ما اینها به خودی خود دلالت بر وجوب ندارند. نه صیغه امر و نه یجب و نه فرض هیچ کدام دلالت بر وجوب فقهی ندارند. فرض در لغت به معنای قرار دادن نصیب می باشد. اینکه این نصیب علی نحو الوجوب است یا استحباب، در معنای لغوی اخذ نشده است. بقیه موارد هم به نظر ما همین طور است. قرائنی هم که همراه این دو لفظ شده دلالت دارد که این یک امر مستحبی است. خودش باید حقی معلوم کند و خودش باید مقدارش را مشخص کند و خودش باید زمان پرداخت آن را معین کند. همه این ها به عهده خود شخص است. پس این عبارات دلالت بر استحباب دارد. وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً أَقْرِضُوا اَللّهَ قَرْضاً حَسَناً ، وَ هَذَا غَيْرُ اَلزَّكَاةِ وَ قَدْ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً يُنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناهُمْ سِرًّا وَ عَلانِيَةً‌ ، وَ اَلْمَاعُونُ أَيْضاً وَ هُوَ اَلْقَرْضُ يُقْرِضُهُ وَ اَلْمَتَاعُ يُعِيرُهُ وَ اَلْمَعْرُوفُ يَصْنَعُهُ بعد حضرت موارد دیگری غیر از زکات می شمارند، قرض الحسنه و انفاق پنهان و آشکار از این دسته هستند. درسوره مبارکه ماعون می فرماید: فَوَيْلٌ لِلْمُصَلِّينَ. الَّذينَ هُمْ عَنْ صَلاتِهِمْ ساهُونَ. الَّذينَ هُمْ يُراؤُنَ. وَ يَمْنَعُونَ الْماعُونَ وای بر کسانی که مصلی هستند اما نسبت به نماز سهل انگار هستند و ریا می کنند و دیگران را از وسایل ضروری زندگی منع می نمایند. در این روایت ماعون را از حقوق معلوم شمرده و آن را این گونه معنا کرده که ماعون قرضی است که داده می شود یا چیزی است که عاریه داده می شود یا احسانی است که نسبت به کسی انجام می گردد. وَ مِمَّا فَرَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ أَيْضاً فِي اَلْمَالِ مِنْ غَيْرِ اَلزَّكَاةِ قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلَّذِينَ يَصِلُونَ ما أَمَرَ اَللّهُ بِهِ أَنْ يُوصَلَ‌ ، وَ مَنْ أَدَّى مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَلَيْهِ فَقَدْ قَضَى مَا عَلَيْهِ وَ أَدَّى شُكْرَ مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَيْهِ فِي مَالِهِ إِذَا هُوَ حَمِدَهُ عَلَى مَا أَنْعَمَ اَللَّهُ عَلَيْهِ فِيهِ مِمَّا فَضَّلَهُ بِهِ مِنَ اَلسَّعَةِ عَلَى غَيْرِهِ وَ لِمَا وَفَّقَهُ لِأَدَاءِ مَا فَرَضَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِ وَ أَعَانَهُ عَلَيْهِ‌. یکی دیگر از مواردی که خدای متعال غیر از زکات قرار داده است صله رحم است. البته معلوم است که این در امور مالی می باشد. اگر کسی آنچه را که خدای متعال برایش از این جنس واجب کرده انجام دهد، خدای متعال را در نعمت های مالی شکر کرده است. چون شکر امکاناتی که خدا به انسان داده است این است که انسان آن را در مواردی که خدا فرموده هزینه کند. علاوه بر این که این نوع هزینه کردن خودش شکر نعمت می باشد. به عبارت دیگر اینکه یک نعمتی از جانب خدا به ما برسد خیلی خوب است اما از آن مهم تر این است که انسان بتواند این نعمت را به خدای متعال بر گرداند. در مجموع از الفاظ وجب و فرض شاید استظهار وجوب شود. اما با توجه به مواردی که در این روایت آمده است که از مستحبات است گفته شده که از این دو لفظ استظهار وجوب نمی شود و فقها هم به وجوب این حقوق معلوم قائل نشده اند. یکی از قرائنی که شمرده شده این است که خود انسان باید مقدار این حق را و زمان پرداخت آن را متناسب با توانایی خودش معین کند. از این قرینه استفاده استحباب می شود. برخی جواب داده اند که ممکن است اصل این حق واجب باشد اما مقدار آن و زمان آن و شرایط آن به عهده خود مکلف گذاشته شده باشد. روایت سوم: صحیحه ابی بصیر وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ‌ عَنْ أَبِيهِ‌ عَنِ اَلْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ‌ عَنْ أَبِي اَلْمَغْرَاءِ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ‌: كُنَّا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ وَ مَعَنَا بَعْضُ أَصْحَابِ اَلْأَمْوَالِ فَذَكَرُوا اَلزَّكَاةَ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌، إِنَّ اَلزَّكَاةَ لَيْسَ يُحْمَدُ بِهَا صَاحِبُهَا وَ إِنَّمَا هُوَ شَيْ‌ءٌ ظَاهِرٌ إِنَّمَا حَقَنَ بِهَا دَمَهُ وَ سُمِّيَ بِهَا مُسْلِماً وَ لَوْ لَمْ يُؤَدِّهَا لَمْ تُقْبَلْ لَهُ صَلاَةٌ تا اینجای روایت مضمون اضافه ای ندارد. این عبارات در جلسات قبل خوانده شده است. وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ فِي أَمْوَالِكُمْ غَيْرَ اَلزَّكَاةِ فَقُلْتُ أَصْلَحَكَ اَللَّهُ وَ مَا عَلَيْنَا فِي أَمْوَالِنَا غَيْرُ اَلزَّكَاةِ فَقَالَ سُبْحَانَ اَللَّهِ أَ مَا تَسْمَعُ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ فِي كِتَابِهِ وَ اَلَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسّائِلِ وَ اَلْمَحْرُومِ‌ قَالَ قُلْتُ مَا ذَا اَلْحَقُّ اَلْمَعْلُومُ اَلَّذِي عَلَيْنَا قَالَ هُوَ اَلشَّيْ‌ءُ‌ اَلَّذِي يَعْمَلُهُ اَلرَّجُلُ فِي مَالِهِ يُعْطِيهِ فِي اَلْيَوْمِ أَوْ فِي اَلْجُمْعَةِ‌ أَوْ فِي اَلشَّهْرِ قَلَّ أَوْ كَثُرَ غَيْرَ أَنَّهُ يَدُومُ عَلَيْهِ وَ قَوْلَهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يَمْنَعُونَ اَلْماعُونَ‌ ، قَالَ هُوَ اَلْقَرْضُ يُقْرِضُهُ وَ اَلْمَعْرُوفُ يَصْطَنِعُهُ وَ مَتَاعُ اَلْبَيْتِ يُعِيرُهُ وَ مِنْهُ اَلزَّكَاةُ در این عبارت می فرماید: وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ فِي أَمْوَالِكُمْ غَيْرَ اَلزَّكَاةِ. شاید از لفظ علیکم استظهار وجوب شود. اما در ادامه قرینه ای بر استحباب، وجود دارد. اینکه مقدار و زمان به عهده مکلف است و فقط دوام آن مهم است و از او خواسته شده است. فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ لَنَا جِيرَاناً إِذَا أَعَرْنَاهُمْ مَتَاعاً كَسَرُوهُ وَ أَفْسَدُوهُ فَعَلَيْنَا جُنَاحٌ أَنْ نَمْنَعَهُمْ فَقَالَ لاَ لَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَنْ تَمْنَعُوهُمْ إِذَا كَانُوا كَذَلِكَ قَالَ قُلْتُ لَهُ وَ يُطْعِمُونَ اَلطَّعامَ عَلى حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيراً ، قَالَ لَيْسَ مِنَ‌ اَلزَّكَاةِ قَالَ قُلْتُ‌:، قَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ اَلَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ بِاللَّيْلِ وَ اَلنَّهارِ سِرًّا وَ عَلانِيَةً‌ ، قَالَ لَيْسَ مِنَ اَلزَّكَاةِ‌ قُلْتُ فَقَوْلُهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِنْ تُبْدُوا اَلصَّدَقاتِ فَنِعِمّا هِيَ وَ إِنْ تُخْفُوها وَ تُؤْتُوهَا اَلْفُقَراءَ فَهُوَ خَيْرٌ لَكُمْ‌ ، قَالَ لَيْسَ مِنَ اَلزَّكَاةِ وَ صِلَتُكَ قَرَابَتَكَ لَيْسَ مِنَ اَلزَّكَاةِ‌. در این عبارت هم مواردی شمرده شده که غیر از زکات است. در مجموع در این روایت قرائن بیشتری برای حکم به استحباب حق معلوم وجود دارد. مثلا اینکه مقدار و زمان به عهده خود شخص گذاشته شده است. یا این عبارت که می فرماید: هُوَ اَلشَّيْ‌ءُ‌ اَلَّذِي يَعْمَلُهُ اَلرَّجُلُ فِي مَالِهِ این روایت مثل روایت دوم نیست که سر تا سر آن لفظ وجب و فرض باشد. البته در مورد وجوب در ورایت دوم توضیح دادیم. تنها قرینه بر وجوب در این روایت، جمله وَ إِنَّ عَلَيْكُمْ فِي أَمْوَالِكُمْ غَيْرَ اَلزَّكَاةِ می باشد. فایده حق معلوم شاید این باشد که کار را آسان می کند. گاهی انسان انفاق می کند. اما گاهی یک مقداری را مشخص می کند و زمان آن را هم مشخص می کند و بر آن مداومت هم می کند. وقتی حق مشخص کرد، ملتزم می شود که این کار را در زمان خودش انجام دهد. هر بار که می خواهد انفاق کند نیاز به تصمیم گیری جدید ندارد. می داند که چه مقدار را در چه زمانی باید پرداخت نماید. روایت چهارم: صحیحه ابی بصیر وَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ مُثَنًّى عَنْ أَبِي بَصِيرٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ أَ تَرَوْنَ أَنَّمَا فِي الْمَالِ الزَّكَاةُ وَحْدَهَا مَا فَرَضَ‏ اللَّهُ‏ فِي‏ الْمَالِ‏ مِنْ غَيْرِ الزَّكَاةِ أَكْثَرُ تُعْطِي مِنْهُ الْقَرَابَةَ وَ الْمُعْتَرِضَ لَكَ مِمَّنْ يَسْأَلُكَ. آن چیزی که خدا غیر از زکات قرار داده است بیش از زکات است. حق معلوم باید به ارحام و کسانی که در معرض هستند و کسانی که از شما تقاضایی می کنند و امثال اینها پرداخت شود. اگر در این روایت فرض را به معنای وجوب بگیرید ظهور در وجوب دارد. روایت پنجم: صحیحه اسماعیل بن جابر وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ جَابِرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع‏ فِي قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ الَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسَّائِلِ وَ الْمَحْرُومِ‏- أَ هُوَ سِوَى الزَّكَاةِ فَقَالَ هُوَ الرَّجُلُ يُؤْتِيهِ اللَّهُ الثَّرْوَةَ مِنَ الْمَالِ فَيُخْرِجُ مِنْهُ الْأَلْفَ وَ الْأَلْفَيْنِ وَ الثَّلَاثَةَ الْآلَافِ وَ الْأَقَلَّ وَ الْأَكْثَرَ فَيَصِلُ بِهِ رَحِمَهُ وَ يَحْمِلُ بِهِ الْكَلَّ عَنْ قَوْمِهِ. در این روایت حق معلوم توضیح داده شده است. حق معلوم یعنی یک مقداری را در مال مشخص کنید و به وسیله آن صله رحم کنید و به وسیله آن یک باری را از دوش مومنین بردارید. از این روایت هم استظهار وجوب نمی شود بلکه بیشتر، استظهار استحباب می شود. روایت ششم سند این روایت ضعیف می باشد. وَ عَنْهُ‌ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اِبْنِ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ اَلْحَجَّاجِ‌ عَنِ اَلْقَاسِمِ بْنِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ اَلْأَنْصَارِيِّ‌ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ يَقُولُ‌: إِنَّ رَجُلاً جَاءَ إِلَى أَبِي عَلِيِّ بْنِ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ‌، فَقَالَ لَهُ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اَلَّذِينَ فِي أَمْوالِهِمْ حَقٌّ مَعْلُومٌ لِلسّائِلِ وَ اَلْمَحْرُومِ‌، مَا هَذَا اَلْحَقُّ اَلْمَعْلُومُ فَقَالَ لَهُ عَلِيُّ بْنُ اَلْحُسَيْنِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ‌، اَلْحَقُّ اَلْمَعْلُومُ اَلشَّيْ‌ءُ يُخْرِجُهُ مِنْ مَالِهِ لَيْسَ مِنَ اَلزَّكَاةِ وَ لاَ مِنَ اَلصَّدَقَةِ اَلْمَفْرُوضَتَيْنِ قَالَ فَإِذَا لَمْ يَكُنْ مِنَ اَلزَّكَاةِ وَ لاَ مِنَ اَلصَّدَقَةِ فَمَا هُوَ فَقَالَ هُوَ اَلشَّيْ‌ءُ يُخْرِجُهُ اَلرَّجُلُ مِنْ مَالِهِ إِنْ شَاءَ أَكْثَرَ وَ إِنْ شَاءَ أَقَلَّ عَلَى قَدْرِ مَا يَمْلِكُ فَقَالَ لَهُ اَلرَّجُلُ فَمَا يَصْنَعُ بِهِ فَقَالَ يَصِلُ بِهِ رَحِماً وَ يُقَوِّي بِهِ ضَعِيفاً وَ يَحْمِلُ بِهِ كَلاًّ أَوْ يَصِلُ بِهِ أَخاً لَهُ فِي اَللَّهِ أَوْ لِنَائِبَةٍ تَنُوبُهُ‌، فَقَالَ اَلرَّجُلُ اَللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالاَتِهِ‌. عبارت اَلْحَقُّ اَلْمَعْلُومُ اَلشَّيْ‌ءُ يُخْرِجُهُ مِنْ مَالِهِ لَيْسَ مِنَ اَلزَّكَاةِ وَ لاَ مِنَ اَلصَّدَقَةِ اَلْمَفْرُوضَتَيْنِ می فرماید: حق معلوم غیر از صدقه و زکات واجب است. از این دو برداشت می شود. اینکه حق معلوم، یک امر واجب باشد غیر از صدقه و زکات واجب. یا اینکه حق معلوم یک امر مستحب باشد. به نظر می آید سیاق روایت با استحباب سازگاری دارد. روایت هفتم: موثقه صفوان جمال وَ عَنْهُ‌ عَنِ اِبْنِ فَضَّالٍ‌ عَنْ صَفْوَانَ اَلْجَمَّالِ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌: فِي قَوْلِ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لِلسّائِلِ وَ اَلْمَحْرُومِ‌، قَالَ اَلْمَحْرُومُ اَلْمُحَارَفُ اَلَّذِي قَدْ حُرِمَ كَدَّ يَدِهِ فِي اَلشِّرَاءِ وَ اَلْبَيْعِ‌. این روایت ربطی به وجوب یا استحباب حق معلوم ندارد. در این روایت مصداق محروم تعیین شده است. اگر کسی درخواست کند سائل است. اما محروم کسی است که مخارج زندگی را ندارد، ولو اینکه در خواست نکند. در مورد ارتباط بین سائل و محروم دو احتمال وجود دارد: 1. ذکر محروم بعد از سائل، ذکر خاص بعد العام است. سائل و محروم در فقر مشترک هستند. با این تفاوت که سائل درخواست هم می کند ولی محروم درخواست نمی کند. 2. سائل و محروم عامین من وجه هستند. محل طلاقی، سائل محروم است. اما گاهی سائل محروم نیست. و گاهی محروم سائل نیست. در روایات دیگر آمده، سائل غیر محروم به سبب آبرویی که وسط می گذارد و سوال می کند بر گردن شما حق ایجاد می کند. به نظر ما احتمال دوم ظهور بیشتری دارد. روایت هشتم: مرسله کلینی قَالَ اَلْكُلَيْنِيُّ‌ وَ فِي رِوَايَةٍ أُخْرَى عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ وَ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ‌ أَنَّهُمَا قَالاَ: اَلْمَحْرُومُ اَلرَّجُلُ اَلَّذِي لَيْسَ بِعَقْلِهِ بَأْسٌ وَ لَمْ يُبْسَطْ لَهُ فِي اَلرِّزْقِ وَ هُوَ مُحَارَفٌ‌. محروم آن کسی است که عقلش ناقص نیست اما در امر معیشت ضعیف است. جمع بندی بعضی از این روایات مثل روایت اول قرائنی بر وجوب حق معلوم داشت اما در مجموع این روایات دلالت بر وجوب حق معلوم نمی کند. هیچ یک از فقها هم به وجوب حق معلوم فتوا نداده است. مرحوم صدوق هم فتوا نمی دهد بلکه فقط متن روایت را نقل می کند و مرحوم صاحب جواهر می فرماید مقصود ایشان همان مضمون روایت است . در مقابل مرحوم صاحب جواهر تعابیر تندی نسبت به فهم وجوب از این روایات دارند. ایشان می فرماید: و من فهم الوجوب من هذه النصوص أو بعضها أو احتمله فليعلم أنه ليس على شي‌ء، و أنه ممن لا يجوز له التعرض لفهم كلامهم (عليهم السلام) و إفتاء الناس بما يحصل لديه منه ایشان حق یوم الحصاد را هم مستحب می داند و ذیل آن می فرماید: بل لعل الإطناب في ذلك من تضييع العمر بالواضحات، ضرورة استقرار الإجماع الآن على عدم الوجوب، و وسوسة بعض المتأخرين المجبولة طباعهم على حب الخلاف غير قادحة و الله أعلم. و الحمد لله رب العالمین...
اسکرول به بالا