پایگاه اطلاع رسانی:

خلاصه مطلب:
بسم الله الرحمن الرحیم تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات آیت الله سید محمد مهدی میرباقری جلسه 21 یک شنبه 14 / 08 / 1402 بررسی باقی روایات و جمع بندی حکم مانع الزکات ـ ورود به بحث حق معلوم و حق یوم الحصاد ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بحث در روایاتی بود که بر خروج از اسلام به سبب ترک بعضی از فروع دلالت داشت. روایات باب صلاه و حج و زکات خوانده شد. در این جلسه روایات باب صوم را خواهیم خواند. بَابُ قَتْلِ مَنْ أَفْطَرَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ مُسْتَحِلًّا وَ تَعْزِيرِ مَنْ أَفْطَرَ فِيهِ غَيْرَ مُسْتَحِلٍّ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ ثَانِياً وَ قَتْلِهِ ثَالِثا روایت اول: صحیحه برید مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ هِشَامِ بْنِ سَالِمٍ عَنْ بُرَيْدٍ الْعِجْلِيِّ قَالَ: سُئِلَ أَبُوجَعْفَرٍ ع عَنْ رَجُلٍ شَهِدَ عَلَيْهِ شُهُودٌ أَنَّهُ‏ أَفْطَرَ مِنْ‏ شَهْرِ رَمَضَانَ‏ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ قَالَ يُسْأَلُ هَلْ عَلَيْكَ فِي إِفْطَارِكَ إِثْمٌ فَإِنْ قَالَ لَا فَإِنَّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَقْتُلَهُ وَ إِنْ قَالَ نَعَمْ فَإِنَّ عَلَى الْإِمَامِ أَنْ يَنْهَكَهُ ضَرْباً. سه شاهد عادل شهادت می دهند که شخصی در ماه مبارک رمضان سه روز پشت سر هم افطار کرده است. حضرت فرمود از او سوال پرسیده می شود که خودت را گناه کار می دانی یا خیر؟ از این عبارت معلوم می شود که عمدا افطار کرده است و عذری نداشته است. اگر بگوید خودم را گناه کار نمی دانم یعنی مستحل باشد، امام باید او را به قتل برساند. اگر خودش را گناه کار بداند، امام باید او را تعزیر کند. معنای اصلی ینهک مبالغه کردن و غلبه کردن می باشد. بنابر این أَنْ يَنْهَكَهُ ضَرْباً یعنی او را به شدت بزند که در اصطلاح، ذیل تعزیر قرار می گیرد. از این روایت استظهار شده کسی که عمدا و بدون عذر روزه اش را افطار می کند و روزه ماه رمضان را انکار می کند یعنی مستحل است، چون مرتد شده کشته می شود. این روایت بر عنوان باب هم دلالت دارد. و نکته قابل توجه این است که اگر کسی روزه اش را افطار کند مورد بازخواست قرار می گیرد و از او سوال پرسیده می شود. پس از این روایت اهمیت صوم فهمیده می شود و اینکه برای تحقق آن در جامعه، پیگیری صورت می گرفته است. روایت دوم: صحیحه سماعه وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ وُجِدَ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ- وَ قَدْ أَفْطَرَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ وَ قَدْ رُفِعَ إِلَى الْإِمَامِ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ قَالَ يُقْتَلُ فِي الثَّالِثَةِ. شخصی سه روز از ماه رمضان را افطار کرده و در هر سه بار نزد امام برده شده و علیه او شهادت داده شده است، در این حالت حضرت فرمود در مرتبه سوم کشته می شود. پیداست که این شخص مستحل نبوده است. یعنی مرتبه اول و دوم تعزیر می شود اما در مرتبه سوم به قتل می رسد. احکام تعزیر تشریع شده است اما عمل به این احکام در شرایطی است که حاکمیت اسلام بر قرار باشد. نحوه تشریع اسلام خشن نیست. به نظر می آید عمل به این احکام باید در شرایطی باشد که خشونت از این احکام فهمیده نشود. البته این مطلب به این معنا نیست که ما می توانیم در شریعت دست ببریم و احکام را تغییر دهیم. اما از ظاهر روایات برداشت می شود که این احکام در گذشته، زمانی مورد اجرا قرار گرفته است که حاکمیت اسلام بر قرار بوده نه زمانی که حاکمیت غاصبین خلافت بر قرار بوده است. روایت سوم این روایت هم مثل روایات قبل از مرحوم کلینی نقل شده است. اما سند این روایت به جهت سه نفر آخر که مجهول هستند، دارای ضعف و اهمال می باشد. وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ إِسْحَاقَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيِّ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِمْرَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: أُتِيَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ هُوَ جَالِسٌ فِي الْمَسْجِدِ بِالْكُوفَةِ- بِقَوْمٍ وَجَدُوهُمْ يَأْكُلُونَ بِالنَّهَارِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ- فَقَالَ لَهُمْ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع أَكَلْتُمْ وَ أَنْتُمْ مُفْطِرُونَ قَالُوا نَعَمْ قَالَ يَهُودُ أَنْتُمْ قَالُوا لَا قَالَ فَنَصَارَى قَالُوا لَا قَالَ فَعَلَى‏ شَيْ‏ءٍ مِنْ هَذِهِ الْأَدْيَانِ الْمُخَالِفِينَ لِلْإِسْلَامِ- قَالُوا بَلْ مُسْلِمُونَ قَالَ فَسَفْرٌ أَنْتُمْ قَالُوا لَا قَالَ فَبِكُمْ عِلَّةٌ اسْتَوْجَبْتُمُ الْإِفْطَارَ لَا نَشْعُرُ بِهَا فَإِنَّكُمْ أَبْصَرُ بِأَنْفُسِكُمْ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ‏ بَلِ الْإِنْسانُ عَلى‏ نَفْسِهِ بَصِيرَةٌ - قَالُوا بَلْ أَصْبَحْنَا مَا بِنَا عِلَّةٌ در زمان حکومت امیر المومنین علیه السلام گروهی در ماه مبارک رمضان به صورت علنی افطار می کردند. اینها را نزد امیر المومنین علیه السلام در مسجد کوفه آوردند. حضرت فرمود: می دانید که ماه رمضان است و باید روزه بگیرید؟ گفتند بله. حضرت فرمود: آیا از یهود یا نصاری یا ادیان دیگری غیر از اسلام هستید؟ گفتند: ما مسلمانیم. حضرت فرمود: آیا مسافر هستید؟ گفتند: خیر. حضرت فرمود: آیا مریضی دارید که ما از آن خبر نداریم؟ گفتند: خیر. قَالَ فَضَحِكَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع ثُمَّ قَالَ تَشْهَدُونَ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ قَالُوا نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَا نَعْرِفُ مُحَمَّداً- قَالَ فَإِنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالُوا لَا نَعْرِفُهُ بِذَلِكَ إِنَّمَا هُوَ أَعْرَابِيٌّ دَعَا إِلَى نَفْسِهِ فَقَالَ إِنْ أَقْرَرْتُمْ وَ إِلَّا قَتَلْتُكُمْ قَالُوا وَ إِنْ فَعَلْتَ فَوَكَّلَ بِهِمْ شُرْطَةَ الْخَمِيسِ وَ خَرَجَ بِهِمْ إِلَى الظَّهْرِ ظَهْرِ الْكُوفَةِ- وَ أَمَرَ أَنْ يَحْفِرَ حَفِيرَتَيْنِ وَ حَفَرَ إِحْدَاهُمَا إِلَى جَنْبِ الْأُخْرَى ثُمَّ خَرَقَ فِيمَا بَيْنَهُمَا كَوَّةً ضَخْمَةً شِبْهَ الْخَوْخَةِ فَقَالَ لَهُمْ إِنِّي وَاضِعُكُمْ فِي أَحَدِ هَذَيْنِ الْقَلِيبَيْنِ وَ أُوقِدُ فِي الْآخَرِ النَّارَ فَأَقْتُلُكُمْ بِالدُّخَانِ قَالُوا وَ إِنْ فَعَلْتَ فَإِنَّمَا تَقْضِي هَذِهِ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا فَوَضَعَهُمْ فِي إِحْدَى الْجُبَّيْنِ وَضْعاً رَفِيقاً ثُمَّ أَمَرَ بِالنَّارِ فَأُوقِدَتْ فِي الْجُبِّ الْآخَرِ ثُمَّ جَعَلَ يُنَادِيهِمْ مَرَّةً بَعْدَ مَرَّةٍ مَا تَقُولُونَ فَيُجِيبُونَهُ اقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ حَتَّى مَاتُوا حضرت خندید و فرمود: آیا اقرار به شهادتین می کنید؟ گفتند: ما اقرار به رسالت رسول الله نمی کنیم. او یک اعرابی بوده که دعوت به خود کرده است. حضرت فرمود: یا اقرار می کنید یا شما را می کشم. گفتند: اقرار نمی کنیم حتی اگر به قتل برسیم. حضرت دستور داد که در جایی خارج کوفه این ها را در دو حفره کنار هم قرار دهند و بین این حفره ها راهی قرار دهند و در یکی از این ها آتش درست کرده تا از دود آتش اینها خفه شوند و بمیرند. گفتند: حتی اگر این کار را با ما بکنید باز هم اقرار نمی کنیم. آتش روشن شد و از آنها پرسیده شد که باز هم اقرار نمی کنید؟ گفتند: اقرار نمی کنیم هر طور که می خواهی عمل کن. اقرار نکردند و از دود خفه شدند. ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّ عَظِيماً مِنْ عُظَمَاءِ الْيَهُودِ أَنْكَرَ عَلَيْهِ ذَلِكَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع نَشَدْتُكَ بِالتِّسْعِ آيَاتٍ الَّتِي أُنْزِلَتْ عَلَى مُوسَى ع بِطُورِ سِينَا- وَ بِحَقِّ الْكَنَائِسِ الْخَمْسِ الْقُدْسِ وَ بِحَقِّ السَّمْتِ الدَّيَّانِ هَلْ تَعْلَمُ أَنَّ يُوشَعَ بْنَ نُونٍ أُتِيَ بِقَوْمٍ بَعْدَ وَفَاةِ مُوسَى- شَهِدُوا أَنْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَ لَمْ يُقِرُّوا أَنَّ مُوسَى رَسُولُ اللَّهِ فَقَتَلَهُمْ بِمِثْلِ هَذِهِ الْقِتْلَةِ فَقَالَ لَهُ الْيَهُودِيُّ نَعَمْ ثُمَّ ذَكَرَ أَنَّهُ أَسْلَمَ. امام صادق علیه السلام فرمود: خبر کشته شدن اینها به یکی از بزرگان یهود رسید و او اعتراض کرد. امیر المومنین علیه السلام او را به چند چیز مقدس قسم داد و بعد پرسید: آیا خبر داری که بعد از وفات موسی علیه السلام عده ای را نزد یوشع آوردند. آنها اقرار به الوهیت و توحید کردند اما به رسالت موسی اقرار نکردند. یوشع دستور داد که آنها را با دود آتش به قتل برسانند همان طور که ما دستور به قتل این گروه دادیم. کار که به اینجا رسید، آن یهودی بیان حضرت را تایید کرد و بعد هم مسلمان شد. أَقُولُ: إِمَّا أَنْ يَكُونَ سَبَبُ الْقَتْلِ اسْتِحْلَالَ الْإِفْطَارِ أَوْ جُحُودَ الرِّسَالَةِ بَعْدَ دَعْوَى الْإِسْلَامِ وَ كُلٌّ مِنْهُمَا يُوجِبُ الِارْتِدَادَ كَمَا تَقَدَّمَ فِي مُقَدِّمَةِ الْعِبَادَاتِ‏ وَ يَأْتِي فِي الْحُدُودِ. مرحوم شیخ حر می فرماید: دلیل حکم به قتل بین یکی از این دو امر مردد است. یا استحلال افطار یا جحود رسالت نبی اکرم بعد از ادعای اسلام. به نظر ما با توجه به تطبیق حضرت به داستان یوشع، دلیل حکم قتل مردد بین دو امر نیست. دلیل حکم قتل، جحود رسالت بعد از ادعای اسلام می باشد. از این روایت هم استفاده می شود در شرایطی که امیر المومنین در کوفه حکومت می کردند اهتمام به اجرای احکام روزه داشته و نسبت به آن سخت گیری می کردند. این سخت گیری در شرایط خاص حکومت حضرت بوده است. روایت چهارم: مرسله صدوق مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ قَالَ: قَالَ الصَّادِقُ ع‏ مَنْ أَفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ خَرَجَ رُوحُ الْإِيمَانِ مِنْهُ. امام صادق علیه السلام فرمود: کسی که یک روز از ماه رمضان را عمدا افطار کند روح الایمان از او جدا می شود. مضمون این روایت با روایاتی که در جلسات قبل بیان شد مطابقت دارد. روایاتی که می فرمود ترک فرائض یا ارتکاب کبائر سبب خروج از ایمان می شود اما سبب خروج از اسلام نیست. روایت پنجم فِي كِتَابِ فَضَائِلِ شَهْرِ رَمَضَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ إِدْرِيسَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ عَنْ يُونُسَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ‏ مَنْ أَفْطَرَ يَوْماً مِنْ شَهْرِ رَمَضَانَ خَرَجَ الْإِيمَانُ مِنْهُ. این روایت مضمون اضافه ای نسبت به روایات قبل ندارد. جمع بندی حکم مانع الزکات روایات این باب و روایات ابوابی که دال بر ترک فروع می باشد دلالت بر اهمیت و تاکید نسبت به فروع دارد. اما دال بر خروج از اسلام به سبب ارتکاب کبیره یا ترک فریضه نیست. نکته اضافه ای در این روایات مطرح شده که اگر کسی به صورت علنی روزه خواری کند، اگر کار به دادگاه برسد و شهود علیه او شهادت دهند این شخص رها نمی شود. یا به سبب ارتداد کشته می شود و یا به سبب بی مبالاتی نسبت به صوم تعزیر می گردد و در صورت تکرار بی مبالاتی، در مرتبه سوم به قتل می رسد. البته این حکم در مساله صوم انحصار ندارد. به صورت خلاصه می توان گفت که اسلام اقرار به شهادتین است و خروج از اسلام با یکی از این سه مورد حاصل می شود: 1. انکار رسالت نبی اکرم صلی الله علیه و آله 2. ارتکاب کبیره یا ترک فریضه مع الاستحلال 3. اظهار استخفاف عملی نسبت به احکام الله بنابر این در مورد مانع الزکات می گوییم، انکار ضروری اگر منتهی به انکار رسالت نشود سبب خروج از اسلام نیست. همچنین ترک عملی زکات به خودی خود سبب خروج از اسلام نیست مگر اینکه همراه با استحلال یا اظهار استخفاف نسبت به حکم الله باشد. اگر کسی مرتکب کبیره شود یا ترک فریضه کند اما هیچ کدام از موارد بالا از فعل یا ترک او استظهار نشود، دچار کفران و کفر در طاعت شده است و از ایمان خارج می شود اما از اسلام ظاهری خارج نمی گردد. البته از همه این روایات استفاده می شود که در جامعه مسلمین باید نسبت به ارکان اربعه اهمیت داده شود. جامعه ای که در آن مساجد تعطیل است و حج برگزار نمی شود و روزهای ماه مبارک در آن مثل روزهای دیگر می باشد و حقوق مالی پرداخت نمی گردد، جامعه مسلمین نیست. حداقلی که باید در جامعه اسلامی رعایت شود اهمیت دادن به ارکان اربعه اسلام می باشد. حق معلوم و حق یوم الحصاد تا اینجا بحث در مورد حکم مانع الزکات تمام شد. بحث بعدی که البته مرحوم سید به آن اشاره نکرده این است که آیا غیر از زکات و خمس، حقوق مالی واجب دیگری در اسلام وجود دارد؟ در پاسخ به این سوال دو مورد بیان شده است. 1. حق معلوم 2. حق یوم الحصاد باید بررسی کنیم آیا این دو مورد چیزی غیر از زکات است و بر فرض که چیزی غیر از زکات می باشد آیا واجب هستند یا خیر. مرحوم شیخ حر روایات این بحث را در دو باب جمع آوری کرده اند. که آنها را بررسی خواهیم کرد. بَابُ اَلْحُقُوقِ فِي اَلْمَالِ سِوَى اَلزَّكَاةِ وَ جُمْلَةٍ مِنْ أَحْكَامِهَا مرحوم شیخ حر این دو حق را غیر از زکات می دانند اما نسبت به این حقوق استظهار وجوب نکرده اند. روایت اول سند برای این روایت دو سند صحیح ذکر شده است. 1. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ‌ عَنْ عِدَّةٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ‌ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ مَالِكِ بْنِ عَطِيَّةَ عَنْ عَامِرِ بْنِ جُذَاعَةَ‌ 2. وَ بِالْإِسْنَادِ عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ‌ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ‌ عَنْ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌: مِثْلَ ذَلِكَ‌ . متن قَالَ‌: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ فَقَالَ لَهُ يَا أَبَا عَبْدِ اَللَّهِ‌ قَرْضٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ فَقَالَ لَهُ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌ إِلَى غَلَّةٍ تُدْرَكُ فَقَالَ اَلرَّجُلُ لاَ وَ اَللَّهِ قَالَ فَإِلَى تِجَارَةٍ تَئُوبُ قَالَ لاَ وَ اَللَّهِ قَالَ فَإِلَى عُقْدَةٍ تُبَاعُ فَقَالَ لاَ وَ اَللَّهِ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اَللَّهِ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ‌، فَأَنْتَ مِمَّنْ جَعَلَ اَللَّهُ لَهُ فِي أَمْوَالِنَا حَقّاً ثُمَّ دَعَا بِكِيسٍ فِيهِ دَرَاهِمُ فَأَدْخَلَ يَدَهُ فِيهِ فَنَاوَلَهُ مِنْهُ قَبْضَةً ثُمَّ قَالَ لَهُاِتَّقِ اَللَّهَ وَ لاَ تُسْرِفْ وَ لاَ تَقْتُرْ وَ لَكِنْ بَيْنَ ذَلِكَ قَوَاماً إِنَّ اَلتَّبْذِيرَ مِنَ اَلْإِسْرَافِ قَالَ اَللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لا تُبَذِّرْ تَبْذِيراً . شخصی از امام صادق علیه السلام در خواست کرد که مقداری به او قرض بدهند تا زمانی که بتواند این پول را به حضرت برگرداند. حضرت برای اینکه وقت بازپرداخت قرض مشخص شود فرمود: آیا کشاورزی داری و این پول را تا زمان برداشت محصول می خواهی؟ گفت: نه، کشاورزی ندارم. حضرت فرمود: آیا تجارتی داری و منتظر هستی تا به نتیجه برسد و از آن پول مرا پرداخت کنی؟ گفت: نه، تجارتی ندارم. حضرت فرمود: آیا چیزی داری که می خواهی بفروشی؟ گفت: نه. حضرت فرمود: پس تو از کسانی هستی که خدای متعال در اموال ما برایت حقی قرار داده است. حضرت دست در کیسه کرد و یک مشت درهم به او داد و فرمود: تقوا داشته باش و اسراف و تقتیر نکن. از ظاهر این روایت چند مطلب برداشت می شود: 1. موضوع این روایت فقیر حقیقی است که امکانات عادی زندگی را ندارد. 2. احتمال می رود که این حق، چیزی غیر از زکات نباشد. چون ممکن است حضرت از دراهمی که بابت زکات کنار گذاشته بودند به او چیزی پرداخت کرده باشند. البته این احتمال هم وجود دارد که این دراهم چیزی غیر از زکات بوده باشد. مرحوم شیخ حر اینگونه برداشت کرده اند که این حق، غیر از زکات واجب بوده است. 3. مرحوم شیخ حر از این روایت استفاده وجوب نکرده اند. می گوییم نسبت به حقوق دو نوع بیان وجود دارد. گاهی خدای متعال می فرماید: من حقی در مال شما قرار دادم که باید آن را پرداخت کنید. از این لسان برداشت وجوب می شود. گاهی می فرماید: خودتان در اموالتان حقی قرار بدهید و پرداخت کنید. مثل: وَ ٱلَّذِينَ فِی أَموَلِهِم حَقٌّ مَّعلُومٌ لِّلسَّائِلِ وَ ٱلمَحرُومِ این لسان دلالت بر استحباب دارد. به هر حال این دو لسان متفاوت است و باید بررسی بیشتر صورت گیرد. به نظر می آید لسان روایت از نوع اول می باشد. از این لسان استشمام وجوب می شود اما احتمال استحباب منتفی نیست. و الحمد لله رب العالمین...
اسکرول به بالا