پایگاه اطلاع رسانی:

خلاصه مطلب:
بسم الله الرحمن الرحیم تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات آیت الله سید محمد مهدی میرباقری جلسه 20 شنبه 13 / 08 / 1402 بررسی بعضی از روایات تارک الصلاه و تارک الحج ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ در جلسات روایاتی تقدیم شد که مضمون برخی از آنها قواعدی کلی بود. مثل: الاسلام اقرار بلا عمل یا روایاتی که دلالت داشت بر اینکه مرتکب کبیره در صورت که جحود هم بکند از اسلام خارج می شود، اما ارتکاب کبیره بدون جحود انسان را از ایمان خارج می کند. به هر حال ظاهر این دسته از روایات این بود که اقرار به شهادتین سبب اسلام می باشد. اما با ارتکاب کبیره و ترک فرائض بزرگی مثل ارکان اربعه، از اسلام خارج نمی شود. در مقابل دسته ای از روایات با این مضمون که مَنْ‏ مَنَعَ‏ قِيرَاطاً مِنَ الزَّكَاةِ فَلَيْسَ بِمُؤْمِنٍ وَ لَا مُسْلِم ‏ بررسی شد. قرائنی در این روایت وجود داشت که مانع استظهار خروج از اسلام برای مانع الزکات می شد. بر فرض که این روایت ظهور در خروج از اسلام داشته باشد باید با روایات دسته اول جمع شوند. چون روایات دسته دوم خلاف مسلمات فقهی است و نمی توان به ظاهر آن اخذ کرد. در این جلسه بعضی از روایات تارک الصلاه و تارک الحج را بررسی خواهیم کرد. بَابُ ثُبُوتِ‏ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِتَرْكِ الصَّلَاةِ الْوَاجِبَةِ جُحُوداً لَهَا أَوِ اسْتِخْفَافاً بِهَا مرحوم شیخ حر روایاتی که در مورد تارک الصلاه می باشد را ذیل این عنوان جمع کرده است. از انضمام ارتداد برداشت می شود که مراد ایشان کفر در مقابل اسلام است. پس ترک صلاه اگر به سبب جحود و استخفاف امر الهی باشد، سبب خروج از اسلام می شود. برخی از روایات این باب و روایاتی که در ابواب دیگر در مورد این موضوع مطرح شده است را بررسی خواهیم کرد. روایت اول وَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ الْحَجَّاجِ عَنْ عُبَيْدِ بْنِ زُرَارَةَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْكَبَائِرِ فَقَالَ هُنَّ فِي كِتَابِ عَلِيٍّ ع سَبْعٌ الْكُفْرُ بِاللَّهِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ وَ أَكْلُ الرِّبَا بَعْدَ الْبَيِّنَةِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْفِ وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ قَالَ فَقُلْتُ هَذَا أَكْبَرُ الْمَعَاصِي‏ فَقَالَ نَعَمْ قُلْتُ فَأَكْلُ الدِّرْهَمِ مِنْ مَالِ الْيَتِيمِ ظُلْماً أَكْبَرُ أَمْ تَرْكُ الصَّلَاةِ قَالَ تَرْكُ الصَّلَاةِ قُلْتُ فَمَا عَدَدْتَ تَرْكَ الصَّلَاةِ فِي‏ الْكَبَائِرِ قَالَ أَيُّ شَيْ‏ءٍ أَوَّلُ مَا قُلْتُ لَكَ قُلْتُ الْكُفْرُ قَالَ فَإِنَّ تَارِكَ الصَّلَاةِ كَافِرٌ يَعْنِي مِنْ غَيْرِ عِلَّةٍ. در کتاب حضرت امیر 7 مورد به عنوان کبائر شمرده شده اند. اولین مورد کفر بالله می باشد. اما به ظاهر از ترک صلاه حرفی به میان نیامد. سائل پرسید خوردن ظالمانه مال یتیم بزرگتر است یا ترک صلاه؟ حضرت فرمود: ترک صلاه . پرسید پس چرا ترک صلاه را در میان کبائر ذکر نفرمودید؟ در پاسخ کفر بالله را که اولین مورد کبائر بود این گونه توضیح دادند: فَإِنَّ تَارِكَ الصَّلَاةِ كَافِرٌ ظاهر این روایت، کفر بالله را از کبائر می شمارد و در ذیل آن، تارک الصلاه را کافر می داند. اگر ما باشیم و این روایت، بعید نیست که این کفر در مقابل اسلام نباشد. چون کفر بالله در کنار معاصی شمرده شده و از کبائر دانسته شده است. پس به نظر می آید کفر در مقابل طاعت است. روایت دوم: صحیحه زراره مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ قَالَ: قُلْتُ‏ لِأَبِي‏ جَعْفَرٍ ع‏ إِنِّي‏ رَجُلٌ‏ تَاجِرٌ أَخْتَلِفُ‏ وَ أَتَّجِرُ فَكَيْفَ‏ لِي‏ بِالزَّوَالِ‏ وَ الْمُحَافَظَةِ عَلَى صَلَاةِ الزَّوَالِ وَ كَمْ تُصَلَّى قَالَ تُصَلِّي ثَمَانِيَ رَكَعَاتٍ إِذَا زَالَتِ الشَّمْسُ وَ رَكْعَتَيْنِ بَعْدَ الظُّهْرِ وَ رَكْعَتَيْنِ قَبْلَ الْعَصْرِ فَهَذِهِ اثْنَتَا عَشْرَةَ رَكْعَةً وَ تُصَلِّي بَعْدَ الْمَغْرِبِ رَكْعَتَيْنِ وَ بَعْدَ مَا يَنْتَصِفُ اللَّيْلُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَكْعَةً مِنْهَا الْوَتْرُ وَ مِنْهَا رَكْعَتَا الْفَجْرِ فَتِلْكَ سَبْعٌ وَ عِشْرُونَ رَكْعَةً سِوَى الْفَرِيضَةِ وَ إِنَّمَا هَذَا كُلُّهُ تَطَوُّعٌ وَ لَيْسَ بِمَفْرُوضٍ إِنَّ تَارِكَ الْفَرِيضَةِ كَافِرٌ وَ إِنَّ تَارِكَ هَذَا لَيْسَ بِكَافِرٍ وَ لَكِنَّهَا مَعْصِيَةٌ لِأَنَّهُ يُسْتَحَبُّ إِذَا عَمِلَ الرَّجُلُ عَمَلًا مِنَ الْخَيْرِ أَنْ يَدُومَ عَلَيْهِ. به حضرت عرض کرد: من در تجارت و رفت و آمد هستم. نمازی که در ظهر باید بخوانم چه مقدار است؟ حضرت نوافل را بیان فرمودند و 4 رکعت از نافله عصر را ساقط نمودند. و در نافله مغرب هم دو رکعت را ساقط کردند. بعد هم 13 رکعت نافله شب و صبح بیان شد. فرمود: غیر از فریضه این 27 رکعت بر تو لازم است. این تخفیف هم شاید به خاطر این بوده که مشغولیت زیادی در امور روزانه داشته است. فهمیده می شود برای کسانی که اشتغال زیاد دارند حد اقل نافله این مقدار است. بعد حضرت می فرماید: ترک نوافل سبب خروج از اسلام نمی شود اما به نوعی خروج از طاعت است. چون ترک نوافل مخالف این قاعده کلی است که در کار خیر، استمرار مطلوبیت دارد. مداومت بر صلاه اقتضا می کند که نوافل در این حد خوانده شود. از این روایت به خودی خود، کفر تارک الصلاه به معنای خروج از اسلام استظهار نمی شود. روایت سوم: موثقه مسعده بن صدقه مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ أَنَّهُ قَالَ: سُئِلَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع مَا بَالُ الزَّانِي لَا نُسَمِّيهِ كَافِراً وَ تَارِكُ الصَّلَاةِ نُسَمِّيهِ كَافِراً وَ مَا الْحُجَّةُ فِي ذَلِكَ فَقَالَ لِأَنَّ الزَّانِيَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا يَفْعَلُ ذَلِكَ لِمَكَانِ الشَّهْوَةِ لِأَنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِكُ‏ الصَّلَاةِ لَا يَتْرُكُهَا إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِكَ لِأَنَّكَ لَا تَجِدُ الزَّانِيَ يَأْتِي الْمَرْأَةَ إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْيَانِهِ إِيَّاهَا قَاصِداً إِلَيْهَا وَ كُلُّ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ قَاصِداً لِتَرْكِهَا فَلَيْسَ يَكُونُ قَصْدُهُ لِتَرْكِهَا اللَّذَّةَ فَإِذَا نُفِيَتِ اللَّذَّةُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْكُفْرُ. به حضرت عرض کرد چرا به زانی، کافر نمی گویید اما تارک الصلاه را کافر می دانید؟ حضرت فرمود: زانی از روی شهوت گناه می کند. اما تارک الصلاه از روی استخفاف امر الهی نماز را ترک می کند. و این استخفاف است که سبب کفر است. روایت چهارم: ادامه موثقه مسعده بن صدقه این روایت از مسعده بن صدقه با سند دیگری بعد از روایت قبل در کتاب وسائل نقل شده است. مضمون این روایت ادامه مضمون روایت قبل می باشد. مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع‏ وَ سُئِلَ مَا بَالُ الزَّانِي وَ ذَكَرَ الْحَدِيثَ وَ زَادَ قَالَ وَ قِيلَ لَهُ مَا فَرْقٌ بَيْنَ مَنْ نَظَرَ إِلَى امْرَأَةٍ فَزَنَى بِهَا أَوْ خَمْرٍ فَشَرِبَهَا وَ بَيْنَ مَنْ تَرَكَ الصَّلَاةَ حَتَّى لَا يَكُونَ الزَّانِي وَ شَارِبُ الْخَمْرِ مُسْتَخِفّاً كَمَا يَسْتَخِفُّ تَارِكُ الصَّلَاةِ وَ مَا الْحُجَّةُ فِي ذَلِكَ وَ مَا الْعِلَّةُ الَّتِي تَفْرُقُ بَيْنَهُمَا قَالَ الْحُجَّةُ أَنَّ كُلَّ مَا أَدْخَلْتَ أَنْتَ نَفْسَكَ فِيهِ لَمْ يَدْعُكَ إِلَيْهِ دَاعٍ وَ لَمْ يَغْلِبْكَ غَالِبُ شَهْوَةٍ مِثْلُ الزِّنَا وَ شُرْبِ الْخَمْرِ وَ أَنْتَ دَعَوْتَ نَفْسَكَ إِلَى تَرْكِ الصَّلَاةِ وَ لَيْسَ ثَمَّ شَهْوَةٌ فَهُوَ الِاسْتِخْفَافُ بِعَيْنِهِ وَ هَذَا فَرْقُ مَا بَيْنَهُمَا. حضرت می فرماید: خود انسان است که نفسش را به ترک نماز دعوت می کند. انگیزه دیگری در ترک صلاه غیر از استخفاف به امر الهی وجود ندارد. یعنی به صرف زنا یا شرب خمر استخفاف به امر الهی فهمیده نمی شود اما به صرف اینکه شخص تارک الصلاه می شود و دیگر نماز نمی خواند، استخفاف فهمیده می شود. مضمون این روایت کمی سنگین تر از روایات قبل است. به نظر می آید همان طور که مرحوم شیخ حر استظهار کرده اند، این روایت بر کفر تارک الصلاه مع الاستخفاف دلالت دارد. برای لفظ استخفاف دو معنا محتمل است: 1. انسان در باطن نسبت به امر الهی استخفاف دارد. مثل منافقین که در باطن نماز را سبک می شمردند ولی در ظاهر نماز تراویح می خوانند. در این صورت کفر به معنای خروج از ایمان است با این تاکید که ترک نماز انسان را از درجات خاصی از ایمان خارج می کند که با گناهان دیگر انسان از آن درجات خاص از ایمان خارج نمی شود. به نظر می آید روایت در این معنا ظهور ندارد. 2. انسان در ظاهر کاری کند که استخفاف نسبت به امر الهی از آن برداشت شود. به نظر می آید روایت در این معنا ظهور دارد. بنابر این کفر در این روایت به معنای خروج از اسلام می مباشد. روایت پنجم: صحیحه قداح وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْأَشْعَرِيِّ عَنِ الْقَدَّاحِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ ص فَقَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ أَوْصِنِي فَقَالَ لَا تَدَعِ‏ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَإِنَّ مَنْ تَرَكَهَا مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ مِلَّةُ الْإِسْلَامِ. امت اسلام یا آیین اسلام از تارک الصلاه فاصله گرفته است. معنای فَقَدْ بَرِئَتْ مِنْهُ مِلَّةُ الْإِسْلَامِ این است که اسلام از او تبری می جوید. یعنی اسلام از او جدا می شود. پس این روایت دال بر بزرگی گناه ترک صلاه است. اما دلالت این روایت بر خروج از اسلام ظاهری کافی نیست. روایت ششم سند این روایت به جهت محمد بن علی ابوسمینه دارای ضعف است. اما مرحوم شیخ حر می فرماید: در عقاب الاعمال سند دیگری برای این روایت ذکر شده که صحیح می باشد. أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدٍ الْبَرْقِيُّ فِي الْمَحَاسِنِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ عَنِ‏ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ جَمِيلِ بْنِ صَالِحٍ عَنْ بُرَيْدِ بْنِ مُعَاوِيَةَ الْعِجْلِيِّ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَا بَيْنَ الْمُسْلِمِ وَ بَيْنَ أَنْ يَكْفُرَ إِلَّا تَرْكُ الصَّلَاةِ الْفَرِيضَةِ مُتَعَمِّداً أَوْ يَتَهَاوَنَ بِهَا فَلَا يُصَلِّيَهَا . حضرت فرمود: ترک صلاه به صورت عمدی یا سبک شمردن صلاه به صورتی که منتهی به ترک آن شود، سبب کفر است. ممکن است از عبارت مَا بَيْنَ الْمُسْلِمِ وَ بَيْنَ أَنْ يَكْفُرَ برداشت شود که کفر در این روایت به معنای خروج از اسلام است. اگر این تعبیر در مورد اموری که نسبت به صلاه اهمیت کمتری دارند آمده باشد، قطعا خروج از اسلام از آن برداشت نمی شود. اما اگر فقط در مورد صلاه آمده باشد ظاهر اولیه خروج از اسلام می باشد و در این صورت این روایت مخالف تسالمات فقهی می باشد و قابل التزام نیست. پس باید با روایات دیگر به نحوی جمع شود. روایت هفتم وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ مَاجِيلَوَيْهِ عَنْ عَلِيِّ بْنِ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَيْمُونٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص‏ مَا بَيْنَ الْكُفْرِ وَ الْإِيمَانِ إِلَّا تَرْكُ الصَّلَاةِ. ترک صلاه عمدی سبب خروج از ایمان می شود. بَابُ‏ ثُبُوتِ‏ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِتَرْكِ الْحَجِّ وَ تَسْوِيفِهِ اسْتِخْفَافاً أَوْ جُحُوداً همان قیودی که برای صلاه آمده بود در این عنوان هم آمده است. به نظر مرحوم شیخ حر، استخفاف یا جحود در ثبوت کفر و ارتداد موضوعیت دارد. این مطلب گاهی از فعل و گاهی از قول فهمیده می شود. روایت اول مُحَمَّدُ بْنُ يَعْقُوبَ عَنْ أَبِي عَلِيٍّ الْأَشْعَرِيِّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ عَنْ صَفْوَانَ بْنِ يَحْيَى عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ حَجَّةَ الْإِسْلَامِ لَمْ يَمْنَعْهُ مِنْ ذَلِكَ حَاجَةٌ تُجْحِفُ بِهِ أَوْ مَرَضٌ لَا يُطِيقُ فِيهِ الْحَجَّ أَوْ سُلْطَانٌ يَمْنَعُهُ فَلْيَمُتْ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً. وَ رَوَاهُ الْمُفِيدُ فِي الْمُقْنِعَةِ عَنْ ذَرِيحٍ الْمُحَارِبِيِ‏ مِثْلَهُ‏ وَرَوَاهُ الشَّيْخُ بِإِسْنَادِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ يَعْقُوبَ‏ مِثْلَهُ إِلَّا أَنَّهُ قَالَ إِنْ شَاءَ يَهُودِيّاً وَ إِنْ شَاءَ نَصْرَانِيّاً . این روایت قطعا به معنای خروج از اسلام ظاهری نیست. قبلا هم این روایت را بررسی کردیم. روایت دوم مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْحُسَيْنِ بْنِ سَعِيدٍ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَيُّوبَ عَنْ مُعَاوِيَةَ بْنِ عَمَّارٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ: قَالَ اللَّهُ‏ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا - قَالَ هَذِهِ لِمَنْ كَانَ عِنْدَهُ مَالٌ إِلَى أَنْ قَالَ وَ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَ‏ وَ مَنْ كَفَرَ يَعْنِي مَنْ تَرَكَ. قران می فرماید: وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين‏ در روایت من کفر به معنای من ترک دانسته شده است. یعنی کسی که کفر می کند و حج را ترک می نماید، بداند که خدای متعال به هیچ کسی نیازی ندارد. به هر حال کفر در این روایت به معنی خروج از اسلام نیست. آنچه که از این روایت فهمیده می شود کفر در مقابل طاعت می باشد. روایت سوم این روایت بخشی از وصیت نبی اکرم صلی الله علیه و آله به امیرالمومنین علیه السلام می باشد. مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ بِإِسْنَادِهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عَمْرٍو وَ أَنَسِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ جَمِيعاً عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ ع فِي وَصِيَّةِ النَّبِيِّ ص لِعَلِيٍّ ع قَالَ: يَا عَلِيُّ كَفَرَ بِاللَّهِ الْعَظِيمِ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ عَشَرَةٌ الْقَتَّاتُ وَ السَّاحِرُ وَ الدَّيُّوثُ وَ نَاكِحُ الْمَرْأَةِ حَرَاماً فِي دُبُرِهَا وَ نَاكِحُ الْبَهِيمَةِ وَ مَنْ نَكَحَ ذَاتَ مَحْرَمٍ وَ السَّاعِي فِي الْفِتْنَةِ وَ بَائِعُ السِّلَاحِ مِنْ أَهْلِ الْحَرْبِ وَ مَانِعُ الزَّكَاةِ وَ مَنْ وَجَدَ سَعَةً فَمَاتَ وَ لَمْ يَحُجَّ يَا عَلِيُّ تَارِكُ الْحَجِّ وَ هُوَ مُسْتَطِيعٌ كَافِرٌ يَقُولُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى‏ وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ- مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ‏ - يَا عَلِيُّ مَنْ سَوَّفَ الْحَجَّ حَتَّى يَمُوتَ بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً. به نظر ما عبارت کفر بالله العظیم دلالت بر خروج از اسلام ندارد. در ادامه حضرت آیه را تطبیق می کنند و گفتیم که از این آیه کفر در مقابل اسلام فهمیده نمی شود. در نهایت هم بحث در صحنه قیامت است پس به معنای خروج ظاهری از اسلام نمی باشد. در این عبارت بَعَثَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ يَهُودِيّاً أَوْ نَصْرَانِيّاً و روایات دیگری مثل این، دو احتمال و جود دارد: • مبعوث شدن به صورت یهودی یا نصرانی، شدید تر از خروج از اسلام است. یعنی هر غیر مسلمانی یهودی یا نصرانی مبعوث نمی شود اما اینها به خاطر اعمالشان علاوه بر اینکه از اسلام ظاهری خارج هستند در روز قیامت هم به عنوان یهودی مبعوث می شوند. • مبعوث شدن به صورت یهودی یا نصرانی، اقل خروج از اسلام است. اگر این احتمال درست باشد این شخص در دنیا احکام اسلام ظاهری را دارد اما به هنگام مرگ و در روز قیامت از اسلام خارج شده و یهودی یا نصرانی می میرد و مبعوث می شود. جمع بندی روایاتی که در مورد تارک الصلاه و تارک الحج بود تقدیم شد. از بیشتر این روایات استظهار خروج از اسلام، نمی شود. بر فرض اگر روایتی هم باشد که دلالت بر این مطلب داشته باشد باید با روایات دیگر جمع شود چون خلاف تسالمات فقهی می باشد. در جلسه بعد روایات تارک الصوم را تقدیم خواهیم کرد. و الحمد لله رب العالمین ...
اسکرول به بالا