پایگاه اطلاع رسانی:

خلاصه مطلب:
بسم الله الرحمن الرحیم تقریر درس خارج فقه کتاب الزکات آیت الله سید محمد مهدی میرباقری جلسه شماره 19 به تاریخ سه شنبه 09 / 08 / 1402 بررسی بعضی از روایات بَابُ‏ ثُبُوتِ‏ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِجُحُودِ بَعْضِ الضَّرُورِيَّاتِ وَ غَيْرِهَا مِمَّا تَقُومُ الْحُجَّةُ فِيهِ بِنَقْلِ الثِّقَات ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ بحث در مورد حکم مانع الزکات بود. آیا مانع الزکات به صرف ترک پرداخت زکات از اسلام خارج می شود یا اینکه ترک پرداخت باید همراه با قیود دیگری باشد تا خروج از اسلام محقق گردد؟ آنچه که به صورت قطعی از روایات برداشت می شود این است که منع زکات اگر همراه با استحلال و جحود شود سبب خروج از اسلام می شود. در این میان دو دسته روایت وجود دارد: • دسته اول دلالت دارد بر اینکه مانع الزکات از اسلام خارج است مطلقا. • دسته دوم دلالت دارد بر اینکه مانع الزکات صرفا به خاطر منع زکات از اسلام خارج نمی شود. بلکه خروج از اسلام نیاز به قیود دیگری هم دارد. روایات دسته اول مورد بررسی قرار گرفت. گفته شد که این روایات اطلاق ندارند. اما فرض می کنیم روایات دسته اول اطلاق دارند. در این صورت چگونه با روایات دسته دوم جمع می شوند؟ برای پاسخ به این سوال نیاز داریم تا روایات دسته دوم را بررسی کنیم. در جلسه قبل به روایات باب (ثُبُوتِ الْكُفْرِ وَ الِارْتِدَادِ بِجُحُودِ بَعْضِ الضَّرُورِيَّاتِ وَ غَيْرِهَا مِمَّا تَقُومُ الْحُجَّةُ فِيهِ بِنَقْلِ الثِّقَات‏) پرداختیم. در ادامه روایاتی از این باب که بر عنوان باب مستقیما دلالت دارند را دوباره ذکر می کنیم و نکاتی در مورد آنها بیان خواهیم کرد: روایت دوم (عَنْ دَاوُدَ بْنِ كَثِيرٍ الرَّقِّيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع سُنَنُ رَسُولِ اللَّهِ ص كَفَرَائِضِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَرَضَ فَرَائِضَ مُوجَبَاتٍ‏ عَلَى‏ الْعِبَادِ فَمَنْ تَرَكَ فَرِيضَةً مِنَ الْمُوجَبَاتِ فَلَمْ يَعْمَلْ بِهَا وَ جَحَدَهَا كَانَ كَافِرا.) طبق این روایت ترک فریضه همراه با جحود سبب کفر می شود و صرف ترک فریضه موجب کفر نمی گردد. روایت نهم می فرماید: کفر در قران در پنج معنا به کار رفته است. یکی از این معانی کفر جحود است. کفر جحود دو قسم است. (فَأَمَّا كُفْرُ الْجُحُودِ فَهُوَ الْجُحُودُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ الْجُحُودُ عَلَى مَعْرِفَةٍ وَ هُوَ أَنْ يَجْحَدَ الْجَاحِدُ وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّهُ حَقٌّ قَدِ اسْتَقَرَّ عِنْدَهُ) قسم اول انکار ربوبیت است. قسم دوم انکار چیزی است که حقانیت آن برای شخص قطعی شده است. اگر ما باشیم و این روایت، ابتدائا از لفظ (کفر) خروج از اسلام فهمیده نمی شود. مگر اینکه قرائن دیگر را در کنار این روایت قرار دهید و بگویید این کفر منتهی به انکار رسالت می شود در نتیجه سبب خروج از اسلام می گردد. روایت دهم (عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الرَّجُلِ يَرْتَكِبُ‏ الْكَبِيرَةَ فَيَمُوتُ‏ هَلْ يُخْرِجُهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ إِنْ عُذِّبَ كَانَ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَمْ لَهُ مُدَّةٌ وَ انْقِطَاعٌ فَقَالَ مَنِ ارْتَكَبَ كَبِيرَةً مِنَ الْكَبَائِرِ فَزَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ أَخْرَجَهُ ذَلِكَ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ عُذِّبَ أَشَدَّ الْعَذَابِ وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً أَنَّهُ ذَنْبٌ‏ وَ مَاتَ عَلَيْهَا أَخْرَجَهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَمْ يُخْرِجْهُ مِنَ الْإِسْلَامِ وَ كَانَ عَذَابُهُ أَهْوَنَ مِنْ عَذَابِ الْأَوَّلِ.) از این روایت برداشت می شود که صرف ارتکاب کبیره حتی اگر همراه با توبه نشود، انسان را از اسلام خارج نمی کند. با توجه به حکمی که در روایت گفته شده این فهمیده می شود که حتی از وادی ایمان هم به صورت کامل خارج نمی شود. توضیح مطلب حکم سه گروه را بررسی می کنیم: 1. مومنی که مرتکب کبیره شده و تا زمان مرگ توبه نکرده است. 2. منافق 3. کافر از روایات دیگر استظهار می شود که منافق و کافر در عذاب مثل هم هستند. در این روایت می فرماید مومن مرتکب کبیره اگر توبه نکند عذابش نسبت به کافر خفیف تر است. تشابه منافق و کافر در عذاب و سبک تر بودن عذاب مومنی که مرتکب کبیره شده و توبه نکرده است، نشان می دهد که ارتکاب کبیره همراه با عدم توبه، علاوه بر اینکه سبب خروج از اسلام نمی شود، سبب خروج از همه ی مقامات ایمان هم نمی شود. اگر ایمان به صورت کامل از مومن گرفته شود فرقی بین مومن ومنافق باقی نمی ماند. از تفاوت مومن و منافق در عذاب فهمیده می شود که از مومن مرتکب کبیره مع عدم التوبه، تمام ایمان گرفته نمی شود. در زیارت جامعه کبیره می فرماید: (جعل صلاتنا علیکم و ما خصنا به من ولایتکم طیبا لخلقنا و طهاره لانفسنا و تزکیه لنا و کفاره لذنوبنا) در روایات دیگر توضیح داده شده است که ولایت معصوم کفاره ذنوب است یعنی اگر واقعا کسی در وادی ایمان باشد حتی اگر گناه کند از گناه خودش نادم است. به عبارت دیگر کسی که ولایت معصوم را قبول دارد بی مبالات نیست. تا زمانی که لا ابالی نشود، اگر مرتکب کبیره هم بشود، فعل او همراه با ندامت است و این خودش توبه مومن به حساب می آید. اما اگر لا ابالی شد، ندامت ندارد و طبیعتا به جای ندامت فعل او همراه با استخفاف می شود. استخفاف هم درجاتی دارد. گاهی استخفاف نسبت به یک حکم یا بعضی از احکام می باشد. شاید این سبب خروج از وادی ایمان نشود. اما گاهی استخفاف نسبت به خدای متعال است. یعنی این شخص گناه می کند تا خدای متعال را خفیف بشمارد. اگر کار به اینجا رسید این شخص حتما از وادی ایمان خارج است. استخفاف نسبت به خدای متعال حتی اگر به وسیله فعل مکروهی صورت بگیرد، انسان را از وادی ایمان خارج می کند. نکته: مضمون برخی روایات این است که بی مبالاتی با امید به خدا جمع نمی شود. بی مبالاتی از امید به فضل خدا ناشی نمی شود. دروغ می گوید کسی که می گوید امید به فضل خدا دارد و به خاطر امید به فضل خدا بی مبالاتی می کند. روایت یازدهم (عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ فِي حَدِيثٍ‏ فَقِيلَ لَهُ أَ رَأَيْتَ الْمُرْتَكِبَ لِلْكَبِيرَةِ يَمُوتُ عَلَيْهَا أَ تُخْرِجُهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ إِنْ عُذِّبَ بِهَا فَيَكُونُ عَذَابُهُ كَعَذَابِ الْمُشْرِكِينَ أَوْ لَهُ انْقِطَاعٌ قَالَ يَخْرُجُ مِنَ الْإِسْلَامِ إِذَا زَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ وَ لِذَلِكَ يُعَذَّبُ بِأَشَدِّ الْعَذَابِ وَ إِنْ كَانَ مُعْتَرِفاً بِأَنَّهَا كَبِيرَةٌ وَ أَنَّهَا عَلَيْهِ حَرَامٌ وَ أَنَّهُ يُعَذَّبُ عَلَيْهَا وَ أَنَّهَا غَيْرُ حَلَالٍ فَإِنَّهُ مُعَذَّبٌ عَلَيْهَا وَ هُوَ أَهْوَنُ عَذَاباً مِنَ‏ الْأَوَّلِ وَ يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِيمَانِ وَ لَا يُخْرِجُهُ مِنَ الْإِسْلَامِ.) در این روایت سوال از خروج از ایمان است. یعنی این شخص ایمان دارد ولی با این حال مرتکب کبیره شده و بدون اینکه توبه کند می میرد. البته توبه خاصی که حضرت امیر المومنین برای آن شش خصوصیت می شمارند مقصود نیست . منظور اقل توبه یعنی ندامت می باشد. مومنی که مرتکب کبیره می شود و نادم نیست تا می میرد، حضرت می فرماید: اگر(زَعَمَ أَنَّهَا حَلَالٌ) یعنی همراه با استحلال باشد از اسلام خارج است. اما اگر (مُعْتَرِفاً بِأَنَّهَا كَبِيرَةٌ وَ أَنَّهَا عَلَيْهِ حَرَامٌ وَ أَنَّهُ يُعَذَّبُ عَلَيْهَا وَ أَنَّهَا غَيْرُ حَلَالٍ) یعنی نسبت همه چیز را در مورد حرمت این گناه و آثار آن می داند اما نسبت به آن بی مبالات است، حضرت می فرماید این شخص از ایمان خارج می شود اما از اسلام خارج نیست. سوال ما این است که آیا این شخص رأسا از ایمان خارج می شود؟ این روایت اطلاق دارد. اما در مقابل روایاتی داریم که می فرماید ایمان از بخشی از وجود او که مرتکب گناه شده و از بخشی از قلب انسان گرفته می شود. ایمان از قوایی که مشغول گناه شده است جدا می شود. برخی روایات می فرماید: هر گناهی که انجام می شود نقطه تاریکی در قلب ایجاد می کند. این نقاط تاریک کم کم زیاد می شوند و قلب را فرا می گیرند. پس با یک گناه تمام ایمان از انسان گرفته نمی شود. همچنین در روایات، ولایت به عنوان کفاره ذنوب شمرده شده است. کسی که ولایت اهل بیت را دارد این کفاره ذنوب او است. نمی شود کسی ولایت داشته باشد و ایمان به طور کامل از قلبش بیرون رود. پس به نظر ما این روایت که می فرماید: این شخص از ایمان خارج می شود، از این جهت اطلاق ندارد و قیود آن در روایات دیگر بیان شده است. ایمان از قوایی که مرتکب گناه شده خارج می شود. روایت نوزدهم ( مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ فِي كِتَابِ بَصَائِرِ الدَّرَجَاتِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ يَعْنِي ابْنَ عِيسَى عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَيْنِ بْنِ أَبِي الْخَطَّابِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ‏ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يُونُسَ عَنْ عُمَرَ بْنِ يَزِيدَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع- أَ رَأَيْتَ مَنْ لَمْ يُقِرَّ (بِأَنَّكُمْ فِي لَيْلَةِ الْقَدْرِ كَمَا ذُكِرَتْ) - وَ لَمْ يَجْحَدْهُ) از حضرت در مورد کسی پرسیده شد که شان امام در لیله القدر را قبول ندارد اما انکار هم نمی کند. (قَالَ أَمَّا إِذَا قَامَتْ عَلَيْهِ الْحُجَّةُ مِمَّنْ يَثِقُ بِهِ فِي عِلْمِنَا فَلَمْ‏ يَثِقْ‏ بِهِ فَهُوَ كَافِرٌ) حضرت می فرماید این مطلب اگر از کسی به او رسیده که مورد وثوق و اعتماد ما می باشد اما در عین حال این شخص به آن اعتماد نمی کند ، این شخص کافر است. (وَ أَمَّا مَنْ لَمْ يَسْمَعْ ذَلِكَ فَهُوَ فِي عُذْرٍ حَتَّى يَسْمَعَ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع‏ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ‏ .) فرض این است که نه اقرار می کند نه انکار. حضرت می فرماید اگر از من یثق به به او رسیده است باید اعتماد کند. در غیر این صورت کافر است. این کفر به معنای خروج از اسلام نیست. شاهد این مطلب آیه ای است که در ذیل روایت آمده است. حضرت می فرماید: (‏ يُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ يُؤْمِنُ لِلْمُؤْمِنِينَ ). کسی مومن است که هم به خدای متعال ایمان داشته باشد و هم به مومنین. بنابر این کفر در این روایت در مقابل ایمان است. از عنوان باب معلوم است که به نظر شیخ حر مقصود از کفر در این روایت خروج از اسلام است. اما به نظر ما این روایت دلالت بر عنوان باب ندارد. اینجا سه احتمال وجود دارد: 1. شاید مقصود شیخ حر این باشد که آن چیزی که از طریق ثقه به کسی رسیده و حجت بر آن تمام است اگر انکار شود سبب کفر می باشد. اگر مقصود این باشد، این روایت ناظر به جحود نیست. 2. شاید بیان یک قاعده کلی مقصود ایشان باشد. اینکه انکار احکامی که به حجیت رسیده است در واقع انکار رسالت است و انکار رسالت کفر است. اگر مقصود این باشد، این روایت چنین دلالتی ندارد. 3. شاید روایت می فرماید آنچه که مورد انکار واقع می شود از ضروریات است و این شخص مع العلم آن را انکار می کند. در این صورت این شخص کافر است. سه نکته در جلسات بعد باید مورد بررسی قرار گیرد. 1. این روایات دلالت می کند بر اینکه اگر مرتکب کبیره، استحلال کند یا تارک فریضه جحود و انکار کند، این شخص از اسلام خارج است. آیا از باب اینکه انکار رسالت می کند از اسلام خارج است؟ یا اینکه خودش عنوان جداگانه ای است که با انکار آن شخص از اسلام خارج می گردد؟ در پاسخ به این سوال دو جواب محتمل است: • ممکن است گفته شود از باب انکار رسالت است. در جلسات قبل گفتیم که ضروریات خودش موضوع مستقلی نیست و بحث آن گذشت. • ممکن است گفته شود از باب انکار رسالت نیست. یعنی کبائر و ضروریات خودشان موضوعیت دارند و انکار اینها که از واضحات اسلام است سبب خروج از اسلام می شود. به هر حال در جلسات بعد این دو پاسخ باید مورد بحث واقع شود. 2. آیا تعمیم مرحوم شیخ حر صحیح است؟ ایشان در عنوان باب می فرماید: اگر کسی قول ثقه را قبول نکند، یعنی نه اقرار کند نه انکار، این شخص از اسلام خارج است ولو اینکه به انکار رسالت منتهی نشود. ولو اینکه در باب کبائر و فرائض این مطلب صحیح باشد اما آیا این مطلب در باب هر مطلبی غیر از کبائر و فرائض که منتهی به انکار رسالت نمی شود، صحیح است؟ به نظر می آید تعمیم ایشان دلیل ندارد. 3. نسبت روایات این باب با روایاتی که می فرماید: مانع الزکات مطلقا کافر است، چیست؟ آیا روایات این باب اطلاق روایات مانع الزکات را خراب می کند؟ وجه جمع بین این دو دسته روایت چیست؟ انشاء الله در جلسات بعد به این سه نکته خواهیم پرداخت. و الحمد لله رب العالمین...
اسکرول به بالا